]وای سکوت...

آوای سکوت من آوای انتظار است و بس

من از بغضی میگویم که شاهراه وجودم را گرفته است

من از نفسی میگویم که میان راه مانده است

من از سخنی میگویم که لابلای حنجره ی خسته ام غوغا میکند

من از ناتوانی ام میگویم ،وتوباز روی میگردانی و سخن ازگفتن میزنی

من بدنبال راهی برای دوری ازین کبودی ،که این بغض به جانم انداخته است ،میگردم

دیگر نایی برایم نمانده تافریادش کنم

زانوانم را جلوی تو خم کرده ،ملتمسانه چشمانم را به تو دوخته ام

زل زده ام در تمام افکارت تا از زلالیِ بغضی که چشمانم را تر کرده، راز دلم را فاش کنی برای خودت

و من آخرین توانم را مجالی برای ماندن،بیشتر ماندن بکنم تا باز زل بزنم

تو بی خبر از بغض فرو خورده مرا شلاق میزنی ومن از ترس بعد از فریاد بغضم که غرق در سیلش شوم آن را نگه داشته ام حتی اگر نفس ببندد جان مرا

نه شلاق بزن، نه روی گردان شو .زل بزن در خیسی افکارم که جمع شده اند در چشمانم

دستانم منتظر توست،لمس کن وبمان

بمان تا زل بزنیم در افکار نو وپوسیده ی هم تا رهایی

 




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: جملات زیبا ، ،

تاريخ : دو شنبه 7 مرداد 1392 | 21:18 | نویسنده : ℴℋαℳαd ℜℭℤα♏ |
.: Weblog Themes By mohamadreza :.